یه دو بیتی زیبا هست که حتما همه شنیدید:
کشتي نساز اي نوح طوفا ن نخواهد آمد در شوره زار دل ها باران نخواهد آمد
رفتي کلاس اول اين جمله را عوض کن آن مـرد تـا نـيايـد بـاران نخواهد آمد
جایی دیدم که یه بیت دیگه به این دو بیت اضافه کرده بودند:
شــايـد خـــدا بـه شــعــرم لــبخند زند وليکن جائيکه سفره خاليست مهمان نخواهد آمد
یه شاعر گمنام هم چند بیت دیگه به این شعر اضافه کرده.امیدوارم مورد توجهتون قرار بگیره:
کشتي نساز اي نوح طوفا ن نخواهد آمد در شوره زار دل ها باران نخواهد آمد
آدم چه رنج ها دید سختی به غایت آمد بعد از هبوط دشوار آسان نخواهد آمد؟
تا اشک چشم يعقوب از دل برون نيايد عطر لبـاس يوسف کنعان نخواهد آمد
تا چشم ما به سوي تنديس سامـري مانـد از طور موسي ابن عمران نخواهد آمد
آن هدهد صبا را بر گو خـبر نيارد بر مسـند سليمان سلطان نخواهد آمد
سنبل رسيده مرگش سوسن تکيـده برگش بي نرگس محـمـد بـستان نخواهد آمد
تا ذولفـقـار حيدر در پوشش نيـام است خـون دل يـتـيـمان پايان نخواهد آمد
افتاد گرز رستـم ، لرزیـد دست آرش کان نیـک پادشـاه خوبان نخواهد آمد؟
شيرين در انتظار است فرهـاد تيشه بردار تا بيـستون نريـزد ريحـان نخواهد آمد
حافظ،شبم سیاهست موج است وهول گرداب بر ساحل دل ما برهان نخواهد آمد؟
گفتـم غـم تو دارم گفتـا که چشـم وا کن تا غـم زجان نباشد جانـان نخواهد آمد
مـطـرب غــزل ندارد، سـاقـي سبـو گذارد حتي هزارو بلبل خوشخوان نخواهد آمد
کو آن دم مسیحــی، آمد غـروب عمـرم بر این زمین تب دار درمان نخواهد آمد؟
تقدير هفته ها را با دست خود چه کرديم؟ يا رب غروب جمعه شادان نخواهد آمد؟
هوش و دل و سر وعقل بابرق سکه ها رفت زيـباتـريـن گوهـر دوران نخواهد آمد
زنجیـرهای شیطان بستـه است دست ما را مفتـاح حـق به قفـل زندان نخواهد آمد
تا دامـن دمـاونـد در بنـد اين زميـن است پور ، شه خراسان ايـران نخواهد آمد
گــر نــور آن ستــاره در آسمـان نـتـابـد قـلـب رمـيده مـا سـامـان نخواهد آمد
چـون شعـلـه های عشقـش دامـان ما نـسوزد نور سحر به شام هجران نخواهد آمد
شــايـد خـــدا بـه شــعــرم لــبخند زند وليکن جائيکه سفره خاليست مهمان نخواهد آمد
گفتند سفره خاليسـت، مهمـان نخواهـد آمـد مهمان ما کريم است بي نان نخواهد آمد
رفتي کلاس اول اين جمله را عوض کن آن مـرد تـا نـيايـد بـاران نخواهد آمد